Thursday, January 12, 2006

The Universal Prayer of Meher Baba مهر بابا و دعای فراگیر

The Universal Prayer

Also known as ‘O’ Parvardegar’ or ‘The Master’s Prayer’.

This prayer was dictated by Mehr Baba in 1953

دعای فراگیر

همچنین به نام "ای پروردگار" یا "دعای مرشد" مشهور است.
این دعا را مهربابا در سال 1953 =1332 ه ش دیکته کرده است.

O Parvardigar / ای پروردگار

O Parvardigar, the Preserver and Protector of all:

You are without beginning and without end
Non-dual, beyond comparison, and none can measure You.
You are without colour, without expression, without form, and without attributes.


ای پروردگار: نگهدارنده و محافظ همه.

تو بدون آغاز و بی پایان هستی، دوگانگی در تو نیست، ورای مقایسه هستی و
هیچکس نمی تواند تو را اندازه بگیرد.
تو بی رنگ، بی بیان، بی شکل و بی صفت هستی.

You are unlimited and unfathomable,

تو نامحدود و غیرقابل ادراک هستی
beyond imagination and conception,

ورای تصور و درکی،

Eternal and imperishable

جاودانه و غیرقابل نابودشدن هستی.
You are indivisible and none can see you,

but with eyes divine.


تو قابل تقسیم شدن نیستی و هیچکس نمی تواند تو را ببیند مگر با دیدگان الهی.


You always were, You always are, and You always will be.

همیشه بوده ای، همیشه هستی و همیشه خواهی بود.


You are everywhere, you are in everything and you are also beyond everywhere and beyond everything.

همه جا هستی، در همه چیز هستی و همچنین در ورای همه جا و ورای همه چیز هستی.


You are in the firmament and in the depths;
you are manifest and unmanifest,
on all planes and beyond all planes.

تو در گنبد آسمان هستی و در ژرفاها؛ تو متجلی شده و نامتجلی هستی،
تو در تمام سیاره ها و ورای تمام سیاره ها هستی.

You are in the Three worlds and also beyond the three worlds. You are imperceptible and independent.

تو در سه دنیا هستی و همچنین ورای سه دنیا.

تو درک ناشدنی و مستقل هستی.

You are the Creator, the Lord of Lords;
The knower of all minds and hearts;

تو خالق هستی، خدای خدایان؛

داننده ی تمام ذهن ها و دل ها.
You are Omnipotent and Omnipresent.

You are Knowledge-Infinite, Power-Infinite,
and Bliss-Infinite.

تو قادر به همه کار هستی و در همه جا حاضری.

تو دانش بی نهایت، قدرت بی نهایت و سرور بی نهایت هستی.


You are the ocean of knowledge,
All-knowing, Infinitely knowing:
The knower of the past, the present and the future
and You are Knowledge itself.

تو اقیانوس دانش هستی، همه چیز را می دانی، بی نهایت می دانی:

داننده ی گذشته، حال و آینده. و تو خود دانش هستی.

You are All-merciful and eternally benevolent.

You are The soul-of-souls, The One with infinite attributes.

تو رحیم و آمرزنده ای و جاودانه خیراندیش.

تو روح ارواحی، یگانه ای با بی نهایت صفت.

Your the trinity of Truth, Knowledge; and Bliss.
You are the source of Truth
You are the ocean of love.

تو تثلیث حقیقت، دانش و سرور هستی.

تو منبع حقیقت هستی.

تو اقیانوس عشقی.


You are the Ancient One, the Highest of the High:
You are Prabhu and Parameshwar
You are the Beyond God, Beyond-Beyond God also.
You are Parabrahma; Allah; Elahi;
Yezdan; Ahuramazda; and God the Beloved.

تو آن ازلی هستی، والاتراز همه:

تو یار و روح العظم هستی؛ تو ورای خدا و در ماورای ورای خداوند هستی.
تو خالق کبیر هستی، الله، خداوندگار، یزدان، اهورامزدا و خداوند معشوق.


You are named Ezad, the only one worthy of worship.


تو را ایزد خوانده اند، تنها کسی که شایسته ی پرستش است.

Wednesday, January 11, 2006

In Truth, we all have 4 wives in our lives=درحقیقت ما همگی چهار همسر داریم

سلام بر عزیزان/ این متن انگلیسی را همین امشب از گروه نیک اندیشان یاهو دریافت کردم که بلافاصله ترجمه اش کردم

A True symbolic story

یک داستان نمادین و آموزنده برای همه

There was a rich King who had 4 wives.

روزگاری شاهی بود که چهار همسر داشت.

He loved the 4th wife the most and adorned her with rich robes and treated her to the finest of delicacies. He gave her nothing but the best.

او عاشق همسر چهارمش بود و او را با گران ترین پوشاک می آراست
و بهترین خوراک ها را به او می داد.

He also loved the 3rd wife very much and was always showing her off to neighbouring kingdoms. However, he feared that one day
she would leave him for another.
او همسر سومش را خیلی دوست داشت و همواره او را به سایر ممالک همسایه نشان می داد. با این وجود می ترسید که روزی او را برای دیگری ترک کند.
He also loved his 2nd wife. She was his confidante and was always kind, considerate and patient with him. Whenever the King faced a problem, he could confide in her to help him get through the difficult times.
او همچنین عاشق همسر دومش بود. او امینش بود و همیشه با وی مهربان، با توجه و صبور بود. هرگاه شاه با مشکلی روبه رو می شد،

می توانست به او اطمینان کند که در گذر دوران سختی به او کمک می کند.

The King's 1st wife was a very loyal partner and had made great contributions in maintaining his wealth and kingdom. However, he did not love the first wife and although she loved him deeply, he hardly took notice of her.
همسر اول شاه شریکی بسیار وفادار بود و در نگهداری از اموال و حفظ پادشاهی او سهم بزرگی داشت. بااین وجود، او همسر اولش را دوست نداشت و درحالیکه او عمیقاٌ عاشق وی بود، اعتنایی به او نمی کرد.

One day, the King fell ill and he knew his time was short.
یک روز شاه احساس کسالت کرد و فهمید که عمرش به سر آمده است.
He thought of his luxurious life and pondered, "I now have 4 wives with me, but when I die, I'll be all alone.
به یاد همسر آراسته اش افتاد و فکر کرد، "من حالا چهار همسر دارم ولی وقتی بمیرم، تنها خواهم بود."

Thus, he asked the 4th wife, "I have loved you the most, endowed you with the finest clothing and showered great care over you.
Now that I'm dying, will you follow me and keep me company?"
پس از همسر چهارمش پرسید، "من تو را از همه بیشتر دوست داشته ام و با بهترین لباس ها را به تو هدیه داده ام و ا زتو مراقبت بسیار کرده ام. حالا که وقت مرگم رسیده است، آیا مرا دنبال می کنی و با من همنشین خواهی بود؟"
"No way!" replied the 4th wife and she walked away
without another word.

همسر چهارم گفت، "به هیچ وجه!" و بدون هیچ حرفی دور شد.
Her answer cut like a sharp knife right into his heart.
این پاسخ قلب او را مانند تیغی تیز درید.
The sad King then asked the 3rd wife, "I have loved you all my life.
Now that I'm dying, will you follow me and keep me company?"
شاه غمگین سپس از سومین همسرش سوال کرد، "من تمام زندگیم عاشق تو بوده ام. حالا که می میرم، آیا مرا دنبال می کنی و با من همنشین خواهی بود؟"
"No!" replied the 3rd wife. "Life is too good!
When you die, I'm going to remarry!"
سومین همسر پاسخ داد، "نه!"
His heart sank and turned cold.
قلب شاه درهم شکست و به سردی گرایید.
He then asked the 2nd wife, "I have always turned to you for help and you've always been there for me. When I die,
will you follow me and keep me company?"
سپس ازدومین همسرش پرسید، "من همیشه برای کمک به تو روی آورده ام و تو همیشه مرا پشتیبانی کرده ای. وقتی من بمیرم، آیا مرا دنبال می کنی و همنشین من خواهی بود؟"
"I'm sorry, I can't help you out this time!" replied the 2nd wife. "At the very most, I can only send you to your grave."
دومین همسر پاسخ داد، "متاسفم، این بار نمی توانم به تو کمک کنم! بهترین کاری که می توانم برایت بکنم این است که تو را به گورت بفرستم."
Her answer came like a bolt of thunder and the King was devastated.
این پاسخ مانند آذرخشی بود و شاه را درمانده ساخت.

سپس ندایی صدا کرد
Then a voice called out:

"I'll leave with you and follow you no matter where you go."
The King looked up and there was his first wife. She was so skinny,
she suffered from malnutrition.
"من با تو خواهم آمد و هرکجا بروی تو را دنبال خواهم کرد." شاه نگاهی به بالا انداخت و همسر اول خودش را دید. بسیار لاغر و نحیف شده بود و از کم غذایی رنج می برد.

Greatly grieved, the King said, "I should have taken much better care of you when I had the chance!"
پادشاه با اندوه فراوان گفت، "وقتی که فرصتش را داشتم باید از تو بهتر مراقبت می کردم."

In Truth, we all have 4 wives in our lives

در حقیقت همه ی ما در زندگی چهار همسر داریم:
Our 4th wife is our body. No matter how much time and effort we lavish in making it look good, it'll leave us when we die.
چهارمین همسرمان بدن ما است. هرچقدر برای پروراندن و آراستن آن تلاش کنیم تا خوب جلوه کند، وقتی بمیرم ما را ترک خواهد گفت.
Our 3rd wife is our possessions, status and wealth.
When we die, it will all go to others.
سومین همسر ما دارایی های ما است و مقام و ثروت. وقتی ما بمیریم به دیگران خواهد رسید.
Our 2nd wife is our
friends. No matter how much they have been there for us, the furthest they can stay by us is up to the grave.
دومین همسر ما دوستانمان هستند. مهم نیست چقدر پشتیبان ما باشند. دورترین جایی که با ما می آیند تا سر قبر است!

AND
And our 1st wife is our Parents ,often neglected in pursuit of wealth, power and pleasures of the ego.
و نخستین همسر ما والدین ما هستند که غالباٌ در تلاش برای کسب ثروت،
قدرت و لذات نفسانی از آن ها غافل می مانیم.

However, our Parents are the only thing that will follow us
and guide
wherever we go.
بااین وجود، والدین تنها کسانی هستند که ما را دنبال و هدایت خواهند کرد، هرکجا که برویم.
So Love them at ur best
..... They need and Love you most !!!
You are their greatest gift.

پس تا میتوانی به آن ها عشق بده. آن ها بیش از همه چیز به شما و عشق تو نیاز دارند.
برای آنان وجود خودت بهترین هدیه است.

Tuesday, January 03, 2006

پیام جهانی مهرباباMeher Baba's Universal Message

THE UNIVERSAL MESSAGE

Meher Baba

پیام جهانی مهربابا


I have come not to teach but to awaken.

Understand therefore that I lay down no precepts.

من نه برای آموزش دادن، بلکه برای بیدارکردن آمده ام.

بنابراین درک کنید که من هیچ اصلی را آموزش نمی دهم.

Throughout eternity I have laid down principles and precepts, but mankind has ignored them. Man's inability to live God's words makes the Avatar's teaching a mockery. Instead of practising the compassion he taught, man has waged crusades in his name. Instead of living the humility, purity and truth of his words, man has given way to hatred, greed and violence.

من از ازل اصول و آموزش ها را آموز شداده ام، ولی بشریت آنان را نادیده گرفته. ناتوانی انسان برای زندگی کردن کلام خداوند آموزش های آواتار را یک مسخره بازی می کند. بجای عمل کردن به مهری که او آموزش داده، انسان جنگ های مذهبی را به نام او راه انداخته. بجای فروتن زیستن، خالص بودن و حقیقت کلام او، بشر تسلیم نفرت، طمع و خشونت شده است.

Because man has been deaf to the principles and precepts laid down by God in the past, in this present avataric form I observe Silence. You have asked for and been given enough words — it is now time to live them. To get nearer and nearer to God you have to get further and further away from "I", "My", and "Mine". You have not to renounce anything but your own self. It is as simple as that, though found to be almost impossible. It is possible for you to renounce your limited self by my Grace. I have come to release that Grace.

به این دلیل که انسان نسبت به اصول و آموزش هایی که خداوند در گذشته مقرر داشته ناشنوا بوده است، من در این شکل تجسد یافته ی خود سکوت اختیار می کنم. شما بقدر کافی خواهان کلام بوده اید و به شما داده شده است __ اکنون زمان زندگی کردن آن است. برای اینکه به خداوند نزدیکتر و نزدیکتر شوید، باید از "من"، "مال من" بیشتر و بیشتر دور بشوید. هیچ چیزی را نباید ترک کنید، بجز شخص خودتان راو به همین سادگی است، باوجودی که تقریباٌ ناممکن می نماید. به لطف من برای شما امکان دارد که خود محدودتان را ترک کنید. من برای رهاساختن آن لطف آمده ام.

I repeat, I lay down no precepts. When I release the tide of Truth which I have come to give, men's daily lives will be the living precept. The words I have not spoken will come to life in them.

تکرار می کنم: من هیچ آموزشی تعلیم نمی دهم. زمانی که موج حقیقت را که برای دادنش آمده ام آزاد کنم، زندگی روزانه ی انسان ها آن آموزش زنده خواهد بود. سخنانی که نگفته ام در آن ها به حیات می گیرد.

I veil myself from man by his own curtain of ignorance, and manifest my Glory to a few. My present avataric Form is the last Incarnation of this cycle of time, hence my Manifestation will be the greatest. When I break my Silence, the impact of my Love will be universal and all life in creation will know, feel and receive of it. It will help every individual to break himself free from his bondage in his own way. I am the Divine Beloved who loves you more than you can ever love yourself. The breaking of my Silence will help you to help yourself in knowing your real self.

من خود را توسط پرده ی جهل خود انسان از او محجوب می سازم، و شکوهم را به اندکی جلوه می کنم. شکل حاضر تجسد یافته ام آخرین کالبد در این چرخه از زمان است، بنابراین تجلی من عظیم ترین خواهد بود. زمانی که سکوت خود را بشکنم، تاثیر عشق من جهانی خواهد بود و تمامی زندگان در خلقت آن را شناخته، احساس کرده و دریافت خواهند کرد. این به تمام افراد کمک خواهد کرد تا به روش خودش از قیدهایش آزاد شود. من آن معشوق الهی هستم که شما را حتی بیش از آن که خود بتوانید خودتان را دوست بدارید، دوست می دارد.

شکست سکوت من به شما کمک می کند تا در شناخت خود واقعی تان، به خودتان کمک کنید.

All this world confusion and chaos was inevitable and no one is to blame. What had to happen has happened; and what has to happen will happen. There was and is no way out except through my coming in your midst. I had to come, and I have come. I am the Ancient One.
تمام این سردرگمی و اغتشاش در دنیا غیرقابل اجتناب بود و هیچکس را نباید سرزنش کرد. آنچه که باید رخ می داده، رخ داده است و آنچه باید اتفاق بیفتد، اتفاق خواهد افتاد. هیچ راهی جز آمدن من در میان شما وجود نداشت و ندارد. من باید می آمدم و آمده ام. من آن قدیمی هستم.

THE GOD-MAN, pp. 343-344, by C. B. Purdom
Copyright 1971 © Meher Spiritual Center, Inc., Myrtle Beach, South Carolina

از کتاب "خدا-انسان" ص 343-344

کپی رایت مرکز معنوی مهر در مرتل بیچ/ کارولینای شمالی/ ایالات متحده آمریکا

Monday, January 02, 2006

َشعری کوتاه از منیژه ایرانی خواهر مهربابا= A poem by Mani Irani, Baba's sister

سلام بر عزیزان
مدتی است که ترجمه نکرده ام ولی برای به روز آوردن این وبلاگ آخرین کار کوتاهی را که در وبلاگ مهربابا برای عشاق پست کرده ام در اینجا هم می آورم/ ضرری ندارد!

قطعه شعری از منیژه، خواهر مهربابا است که آن را در اولین روز این سال میلادی
در گردهمایی هفتگی مهرآزاد شنیدم و برای شما عزیزان ترجمه
کرده ام ....


"
به مردی که بر دروازه ی سال ایستاده بود گفتم
<نوری>

و او پاسخ داد <برو>
این برای تو از نور بهتر است و از راه شناخته شده، مطمئن تر.>"

Peace of Love for all lovers!
been aways from translation work, but here is the latest short piece,
a poem by Mani (Manijeh, Baba's sister) which i heard on this Sunday, the very first day of this 2006, in Meherazad........... enjoy
.

"I siad to the man who stood at the Gate of the Year:
'give me a light that i may tread safety into the unknown.
And he replied, 'Go out into the darkness and put your hand into the Hand of God.
That shall be to you, better than light, and safer than a known way'"

Jay Baba, Jay Mehera, Jay Mani